• ۱۱ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۰:۴۲
  • کد خبر: 76589
  • زمان مطالعه: ۷ دقیقه
عکس

نعمت‌اله فاضلی در این نوشتار تاکید دارد، جنبش محیط‌زیست‌گرایی، نیازمند گفت وگو برای خلق و آفریدن گویشی است که امکان یادگیری در بستر جامعه امروز را برای انسان‌های ایرانی فراهم کند. او معتقد است، بحران جامعه امروز، از تقلیل‌گرایی محیط‌زیست به امری سیاسی یا صرفاً تکنیکال آغاز شد و انسان قدرت یادگیری از آموزگار بزرگی به نام طبیعت را از دست داد. اما چرا بازاندیشی در مواجهه انسان و طبیعت ضرورت دارد؟

پایگاه خبری تحلیلی ایراسین، جنبش‌های زیست محیطی، هرچند به زبان جهانی سخن می‌گویند، اما گویشی محلی دارند. هندی‌ها، آفریقایی‌ها، چینی‌ها، ژاپنی‌ها و عرب‌ها، هر کدام با گویش محلی خود به زبان محیطی سخن می‌گویند و ارتباط برقرار می‌کنند. در تابستان از اینکه چرا برف آمده تعجب می‌کنید و آن لحن شگفت را به کار می‌گیرید و در زمستان نه از اینکه چرا برف آمده! بلکه از اینکه برف آمده خوشحال می‌شوید و تعجب می‌کنید. هر دو یک رفتار، ولی دو معنای متفاوت دارند. تفاوت ظریفی در این مثال وجود دارد که با مفهوم Context یا زمینه محیط‌گرایی در ارتباط است.

نکته‌ای که می‌خواهم بگویم، شرّی به نام محیط نیست. این ما هستیم که محیط را مساله کرده‌ایم. پس ما هم مسئول وضع پدید آمده هستیم؛ ما به‌عنوان جانوری به نام انسان که نمادساز است، زبان دارد، اندیشه می‌کند، خلاق و نوآور است. پس این ما هستیم که باید به کمک همین ویژگی‌ها، در مواجهه با طبیعت، یعنی در مواجهه با خود بازاندیشی کنیم.

بحران از گسست یادگیری، میان انسان و طبیعت آغاز شد. بحران از آنجا شروع شد که آدم‌ها قدرت یادگیری از آموزگار بزرگی به نام طبیعت را از دست دادند و دچار نوعی تفرعن و غروری شدند که گویا انسان معلم طبیعت است. یعنی جای شاگرد و استاد عوض شد و این فاجعه آفرید. درحالی‌که آن معلم اصلی عالم، همین کوه‌ها، دریاها، ماهی‌ها، مورچه‌ها، درختان، کیهان و همین هستی است. درس‌ها را باید از آنجا گرفت و ما در مقام طبیعت نسبت درونی و نسبت یادگیری با همدیگر داریم.

داستان مدرسه و داستان دانشگاه و داستان علم جدید هم از همین گسستگی دچار بحران شد. هر چقدر که ما بتوانیم این گسیختگی را کم کنیم، امکان یادگیری بیشتر فراهم می‌شود؛ Learning به معنای فرآیندی، مشارکت ما در خلق و ترویج و کاربست دانش است. به یاد داشته باشیم که ما دانش را تولید نمی‌کنیم. دانش Product نیست. دانش را Create می‌کنیم. یعنی خلق و ترویج، نه توزیع. دانش را توزیع نمی‌کنند، آن کالا است که توزیع می‌شود. دانش رواج داده می‌شود، اشاعه پیدا می‌کند. دانش جاری و ساری می‌شود. توزیع که بخواهید بکنید، باید وزنش کنید، باید کالایش کنید، باید اندازه‌گیری‌اش کنید و خیلی کارهای دیگر. و انجام آن بسیار فاجعه آفرین است.

قصه انسان و محیط‌زیست قصه یادگیری است و یادگیری وقتی عمیق و انسانی است که برای منفعتی نباشد. بنابراین بحران فعلی جوامع، به مقوله فرهنگ و یادگیری بازمی‌گردد. زمانی که بحران محیط‌زیست را فرهنگی نبینیم، ناچارا آن را بحران تکنیکی قلمداد کنیم و فکر می‌کنیم که تمام داستان به این برمی‌گردد که ما تکنیک‌هایمان غلط بوده است. پس اگر ما تکنیک‌های خود را عوض کنیم، هوا، آب، زمین، خاک و هستی از شر جانور دوپایی به نام انسان در امان خواهد بود. این تفکر بسیار خطرناک است. رویکردی که مساله را یادگیری نمی‌داند و فکر می‌کند که باید ابزارها را عوض کنیم، راهبرد غلط و اما رایجی دارد. اما آن بدیلی که می‌گوید بحران زیست‌محیطی، بحران فرهنگی است نه تکنولوژی، به این تأکید می‌کند که ما باید نحوه مواجهه با طبیعت را عوض کنیم.

خلق مفاهیم تازه

ما نیاز داریم مفاهیم تازه‌ای ابداع کنیم. مفاهیمی مانند اخلاق محیطی، سیاست محیطی، اقتصاد محیطی، فرهنگ محیطی، انسان محیطی یا انسان اکولوژیک اینها مفاهیمی است که دارد در زبان ما گسترش پیدا می‌کند و ما با همین مفاهیم می‌توانیم کارهای بزرگی انجام دهیم. «راینهارت کوزلک» مورخ بلندآوازه آلمانی در کتاب «مقدمه‌ای بر مفاهیم بنیادی تاریخی» توضیح می‌دهد که چطور مفاهیم فناوری‌هایی هستند که جامعه را به جلو پرتاب می‌کند و او نشان می‌دهد که چطور جهان مدرن به کمک تعدادی از مفاهیم پیش رفت. به یاد داشته باشیم، هیچ‌چیز قدرتمندتر از مفهوم وجود ندارد. نه الکتریسیته، نه اینترنت، نه موبایل، نه هیچ‌چیز دیگری. هیچ‌کدام به اندازه مفهوم قادر نیست حیاتی که بازیگری به نام انسان در آن باشد را به جلو حرکت بدهد. مفهوم فرهنگ، مفهوم جامعه، مفهوم اقتصاد، مفهوم سیاست، این مفاهیم بنیادی هستند که ما داریم به جلو حرکت می‌کنیم.

جنبش فرهنگی محیط‌زیست‌گرایی نیازمند گفت‌وگو برای خلق و آفریدن گویشی است که امکان یادگیری را در بستر جامعه امروز جهان و ایران برای انسان‌های ایرانی فراهم کند. این جنبش فرهنگی مستلزم آن گویشی است که هنرمندان، فیلسوفان، محققان اجتماعی و دانشمندان در تمام رشته‌ها، به‌علاوه همه کنشگران مدنی که در این عرصه تلاش می‌کنند باید با هم خلق کنند. به تعبیر ویتگنشتاین زبان خصوصی نداریم. زبان و گویش چیزی است که اگر من چیزی گفتم، آقای درویش بفهمد و آقای درویش گفت، من بفهمم. اینکه من یک زبانی بلدم که خودم می‌فهمم، یعنی چه؟ ما به این، زبان نمی‌گوییم. این بازی زبانی که باید در حوزه محیط‌زیست متولد شود، یک بازی زبانی است که ماهیت فرهنگی دارد. اما چرا تاکنون برای خلق چنین بازی زبانی موفق نبوده‌ایم؟

بحران اول، تقلیل‌گرایی محیط‌زیست به امری تکنیکال است. اما بحران دوم، تقلیل دادن بحران محیط‌زیست به امری صرفاً سیاسی است. درست است که برای حکومت‌ها، بحران محیط‌زیست جایگاه خاصی دارد؛ اما باز آن نگاهی که محیط‌زیست را فقط در گفتمان‌های حکومت‌ها جست‌وجو می‌کند، تقلیل‌گرایی جایگاه محیط‌زیست است. آن پارادایم دوم غلط است و باید از این تقلیل‌گرایی فاصله بگیریم. نه اینکه سیاست یا حتی تکنولوژی را نبینیم. پس آنچه می‌گویم فقط برای این است که از آن تقلیل‌گرایی فاصله بگیریم.

بخش مهمی از بحران محیط‌زیست به داستان سازگاری ما با واقعیت هستی بازمی‌گردد، و این همان چیزی است که باید به‌جای «چه باید کرد؟»، در «چه می‌توان کرد؟» به دنبال آن باشیم. برای مواجهه با طبیعت، باید نه‌تنها از ایدئولوژی‌ها، بلکه از «شعور متعارف» نیز بترسیم. زیرا قدرت شعور متعارف حتی از ایدئولوژی‌ها بیشتر است. چون ایدئولوژی‌ها نمایندگانی مشخص دارند، اما شعور متعارف اتفاقاً خود ما هستیم، همین عامه مردم و فضای جاری هستند. این مساله خطرناک‌تری است.

زمانی که باران می‌بارد، بسیاری می‌گویند چرا آب‌ها را مهار و ذخیره نمی‌کنید. این دیدگاه از همان شعور متعارف می‌آید که می‌گوید هرچه آب می‌آید باید جمع‌آوری و مصرف شود. اما دانشمندان و متخصصان معتقدند که این آب‌ها باید آزادانه در طبیعت جاری شوند، در زمین نشت کنند و خاک و پوسته زمین را تقویت کنند. اصرار بر جمع‌آوری و هدایت فوری آب‌ها، بدون توجه به نیازهای طبیعی خاک، نتیجه‌اش همان مشکلاتی است که از سدسازی‌های بی‌رویه و جمع‌آوری بیش از حد آب‌ها دامن‌گیرمان شده است. پوپولیست‌ها دقیقاً از همین شعور متعارف استفاده می‌کنند تا پیام‌های ساده و قابل فهمی ارائه دهند که بتوانند نظر مردم عادی را به خود جلب کنند. برای مثال، سیاستمدارانی مانند ترامپ با تکیه بر همین شعور متعارف، وعده‌هایی می‌دهند که شاید در ظاهر منطقی و عامه‌پسند به نظر برسند؛ اما در واقع، پیچیدگی‌های واقعی مسائل را نادیده می‌گیرند. آنها با بهره‌گیری از این نگاه سطحی و متعارف، مخاطبان خود را جذب می‌کنند. مثلاً ترامپ گفته است به‌جای صرف بودجه کلان برای مقابله با تغییرات اقلیمی، اگر این پول صرف خرید پالتو پوست برای مردم شمال آمریکا می‌شد از سرما نمی‌لرزیدند. این حرف‌ها چون به باورهای روزمره و عمومی نزدیک است، باعث می‌شود مردم هم برایش کف بزنند و آن را بپذیرند.

نگاه فرهنگی به محیط‌زیست

ما باید دنبال حل‌شدن چیزی نباشیم، بلکه باید دنبال این باشیم که فهم اتفاق بیفتد، روابط جدید شکل بگیرد و مواجهه‌های ما خلاقانه شود، بدون اینکه لزوماً مشکلی حل شود. چون وقتی شما انتظار حل‌شدن پیدا می‌کنید، ساده‌سازی می‌کنید. در نهایت اما مسأله‌ای حل نمی‌شود. نه‌تنها ناامید می‌شویم، بلکه بیراهه می‌رویم. من این مثل را چون صدبار گفته‌ام باز هم تکرار می‌کنم. زن و شوهری که می‌خواهند مسائل بین خود را حل کنند، یک راه بیشتر ندارند؛ طلاق. چون حل‌شدن یک رابطه با دو جنس متفاوت، دو خانواده متفاوت، دو تاریخچه متفاوت و دو بیولوژی متفاوت، انجام‌شدنی نیست. هیچ‌وقت نمی‌توانند مسائل میان خود را حل کنند، مگر اینکه طلاق بگیرند. اما اگر تصمیم بگیرند که با هم زندگی کنند، باید همدیگر را بفهمند، مسائل همدیگر را درک و گفت وگو کنند.

البته منظورم این نیست که ابزارهای اقتصادی را کنار بگذاریم. اقتصاد و قوانین باید مورد توجه جدی قرار گیرند و مداخلات فوری، اورژانسی و غیراورژانسی هم صورت بگیرد. اما آن چیزی که می‌تواند ما را در یک چشم‌انداز بلندمدت هدایت کند، این‌ها نیستند. آنچه که می‌تواند حرکت جامعه و فرآیند آن را در بحران محیط‌زیست هدایت کند، نگاه فرهنگی است. یعنی شما وقتی از سینما استفاده می‌کنید، از خلق مفاهیم جدید بهره می‌برید، مفاهیم و دستاوردهای محیط‌زیستی را محکم می‌کنید.

بحرانی که در حال حاضر در جامعه ما رواج یافته، غلبه آداب بر ادب است. لقمه حرام می‌خوریم، اما آداب سفره را به جا می‌آوریم. حرف حق را نمی‌زنیم، اما آداب سخنوری به جا می‌آوریم. در محیط‌زیست هم ممکن است همین اتفاق بیفتد. به خاطر داشته باشیم که رابطه انسان با محیط‌زیست رابطه مذاکره و یادگیری است، رابطه‌ای نشانه‌ای و رویکردی که می‌تواند کمک کند. این همان است که ما باید بفهمیم. گسیختگی جامعه امروز بشر، به این دلیل است که انسان فراموش کرده که چگونه باید از محیط‌زیست یاد بگیرد.

دکتر نعمت‌اله فاضلی -جامعه‌شناس

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =