انقلاب صنعتی از قریب به دو قرن پیش اذهان اقتصاددانان بیشماری را به خود مشغول کرده است. دوره بین ۱۷۶۰ تا ۱۸۵۰، یعنی عصر اقتصاد لسهفر، برای بسیاری از آکادمیسینها کلید درک راز رشد و توسعه اقتصادی و تغییرات تکنولوژیکی است. برای مدافعان سنت لیبرالیسم کلاسیک، انقلاب صنعتی نقطه عطف مهمی است. از طرفی نویسندگانی چون دیکنز، انگلس، و هاموندز اصطلاحات انقلاب صنعتی و سرمایهداری را با تنزل طبقه کارگر مترادف گرفتند. تفاسیر بدبینانه از انقلاب صنعتی موجب پذیرش باور به ثروتمند شدن فزاینده ثروتمندان و فقیر شدن فزاینده فقرا شد، یعنی آنچه رونالد ماکس هارتوِل نظریه مسکینسازی نام نهاد. برای عموم مردم، وحشت از انقلاب صنعتی اثباتی بر وحشت از سرمایهداری است.
اما تنها عوام نیستند که انقلاب صنعتی را با مفاهیمی همچون «آسیابهای تیره شیطانی» * شناختهاند. نگاه اجمالی به اکثر تاریخنویسیهای دانشگاهی یا کتابهای درسی انگلیسیزبان فاش میکند که دانشگاهیانی که مشخصاً مطالعهای در انقلاب صنعتی نداشتهاند نگرش مبنی بر تنزل وضعیت کارگران در نظام سرمایهداری را پذیرفتهاند. متنی که در یکی از کالجهای ادبیات تدریس میشود انقلاب صنعتی را اینگونه توصیف میکند: «نتایج سیاستهای لسهفر برای طبقه کارگر جز دستمزدهای نابسنده، ساعتهای طولانی کار تحت شرایط رقتانگیز، و بهکارگماشتن گسترده زنان و کودکان برای برنامههایی که تنها تخریب جسم و روان بودند، چیز دیگری نداشت. گزارشاتی از کمیتههای تفحص در باب معادن زغالسنگ پیدا شده که نشان میدهد پسران و دختران ۱۰ یا حتی ۵ ساله دستگاههای حامل زغال را در حالی که روی زمین میخزند، با دستها و زانوهایشان میکشند.»
توصیفی چنین خشن از انقلاب صنعتی مستقیماً بر سیاستگذاری عمومی اثر گذاشته است. در نبرد احساسی روی انقلاب صنعتی، مخالفان سرمایهداری پیروز شدهاند. شبح فقر و بیچارگی کارگران در طول انقلاب صنعتی هنوز توجیهی برای مداخله دولت در امور اجتماعی و اقتصادی است. قانونگذاری در زمینه حداقل دستمزد یا قوانین ضد تراست مرهون ذهنیت ضدسرمایهدارانه نسبت به انقلاب صنعتی است.
همانطور که هایک، برنده نوبل اقتصاد، به خوبی استدلال کرده، تصویری که تنگنظران از انقلاب صنعتی ارائه دادهاند «افسانه بزرگی است که بیش از هر چیز دیگر به بیاعتبار کردن نظام اقتصادی که تمدن مدرن را به آن مدیونایم خدمت کرده است.»
افزایش دستمزد واقعی
همانطور که در بالا گفته شد، تنگنظری و بدبینی وسیعی توسط عموم مردم و دانشگاهیان پذیرفته شد. در حالیکه نگاه منصفانه مورخان اقتصاد مدرن به انقلاب صنعتی حاکی از افزایش استاندارد زندگی بود. مثلاً سرجان کلافام در تاریخ اقتصادی بریتانیای مدرن (۱۹۲۶) با بررسی شواهد آماری به افزایش دستمزد واقعی پی میبرد. مورخی دیگر اینطور مینویسد: «گذشته از خطاهای جدیداً مکشوف، بحث بر سر دستمزد واقعی در اوایل قرن ۱۹ به اینجا میرسد: وضعیت کارگران از دهه ۱۸۳۰ بسیار بهتر از دهه ۱۸۲۰ و قبل از آن است.» شواهد از این گفته پشتیبانی میکنند. اگرچه دستمزد اسمی ثابت باقی ماند، اما قیمت کالاهای تولیدی و کشاورزی افت شدید کرد؛ چرا که کارآفرینان درگیر رقابت بر سر ارائه کالا و خدمات با قیمت کمتر به مصرفکنندگان بودند. میزان افزایش دستمزد واقعی هنوز محل بحث است هرچند بین سالهای ۱۸۱۰ و ۱۸۵۰ دستمزد واقعی یقهآبیها دو برابر شد. تاکید مککلاسکی بر محدوده زمانی طولانیتر و افزایش دستمزد واقعی بیشتری است. مککلاسکی نتیجهگیری میکند که دستمزد واقعی از میانگین ۱۱ پوند در ۱۷۸۰ به ۲۸ پوند در ۱۸۶۰ رسید.
همانطور که میتوان حدس زد، افزایش دستمزد واقعی منجر به پیشرفت بزرگی در سطح زندگی شد. نمونه بارز این امر، تغییر در رژیم غذایی بود. مصرف سرانه گوشت، شکر، چای، آبجو و تخممرغ افزایش یافت. نمونه دیگر، افزایش واردات و مصرف سرانه موادغذایی همچون کاکائو، پنیر، قهوه، برنج، شکر، و تنباکو بود. در واقع میانگین رژیم غذایی هفتگی انگلیسیِ دهه ۱۸۵۰ - ۵ اونس کره، ۳۰ اونس گوشت، ۵۶ اونس سیبزمینی، و ۱۶ اونس میوه و سبزیجات - شبیه به رژیم غذایی امروز در انگلستان است.
اهمیت این پیشرفتها زمانی دوچندان میشود که افزایش جمعیت را در طول انقلاب صنعتی در نظر گیریم. به دلیل کاهش نرخ مرگ و میر، جمعیت انگلیس و ولز بین سالهای ۱۷۸۰ تا ۱۸۶۰، ۲۵/۱ درصد افزایش یافت. برای نخستین بار در تاریخ اروپا میزان دستمزد حقیقی (و نتیجتاً افزایش مصرف مواد غذایی) و تعداد جمعیت همراه با هم روند صعودی گرفت. انقلاب صنعتی غذای بیشتری به ازای هر فرد فراهم کرده بود. شکست تله مالتوسی، دستاوردی برای سرمایهداری به طور اعم و انقلاب صنعتی به طور اخص بود.
استدلالهای بیدوام
با توجه به غلبه شواهد محکم از بهبود اوضاع، استدلالهای نخستین بدبینان همچون انگلس سست شد. برخلاف تصور، افزایش دستمزدها و بهبود سطح زندگی محقق شده بود. پس تنگنظران چیرهدست [که در اثبات اثرات منفی کمّی انقلاب صنعتی شکست خورده بودند] توجه خود را به اثرات کیفی صنعتیسازی معطوف ساخته و علناً به دستمزدهای بالا، غذای بیشتر و لباسهای مناسبتر طبقه کارگر اقرار کردند و اینبار مدعی شدند که این دستاوردهای مادی به بهای گزافی تمام شده است. مصیبت کار کودکان، شرایط پست کارگری، افزایش آلودگی و مصائب دیگر، بهای این پیشرفت بوده است. ادوارد پالمر تامپسون در کتاب تأثیرگذار تکوین طبقه کارگر در انگلستان، این تنگنظریهای نو را به طور خلاصه اینگونه بیان میکند: «در ۱۸۴۰ مردم از پیشینیان خود وضع بهتری داشتند، اما به طور مداوم در رنج و مصیبت بودند و به بهبود شرایط به مثابه یک تجربه مصیبتبار مینگریستند.» شرایط مصیبتباری که بدبینها ذکر میکردند پیش از انقلاب صنعتی هم به وضوح وجود داشت. در جامعه ایستای پیشاصنعتی کار در شرایط سخت، ساعات طولانی کار و بیماریهای بسیاری موجود بود. در مقایسه با امروز، شرایط هر دو دوران فقیر به نظر میرسد، اما اوضاع پس از انقلاب صنعتی هرگز بدتر از اوضاع پیش از انقلاب نبود. مساله دیگر در رابطه با تنگنظران این است که نتوانستند بهبود قابل توجه امید به زندگی را دریابند. انفجار عظیم جمعیت در طول انقلاب صنعتی همبسته با کاهش نرخ مرگ و میر بود، حتی در شهرها که گفته میشد شرایط بدتر است. روشن است که طول عمر طولانیتر و بهبود میزان مرگ و میر در طول انقلاب صنعتی نشان از سطح بالاتر زندگی داشته و این موقعیت در تضاد با بدتر شدن شرایط زندگی است. علاوه بر دو استدلال بالا، نقادیهای مربوط به اثرات کیفی را میتوان با نگاهی به اتهامات رد کرد.
منتقدان مدت زیادی بر این اصرار داشتند که افزایش دستمزدها به وسیله نرخ بیمارگونه بیکاری و نیمهبیکاری که خود به دلیل تکنولوژی کاراندوزی ایجاد شده بود، عملاً خنثی شده است. محاسبات ویلیامسون نشان میدهد که نرخ بیکاری حداکثر ۸ درصد در سال و احتمالاً پایینتر از آن بود.
آلودگی و اوضاع شهر
دیگر استدلال محبوب تنگنظران این است که افزایش دستمزد واقعی، در حکم رشوهای به کارگران بود تا آلودگی و کثافت شهرها را تحمل کنند. به بیان دیگر، افزایش دستمزد یعنی اغوای کارگران جهت کار در شرایط منزجرکننده شهرها. مطمئناً وضعیت شهرها در انقلاب صنعتی مخوف بود، اما نه آنقدر بد که بر سلامتی ساکنان شهرها اثرگذار باشد (کاهش نرخ مرگ و میر دلیلی بر این امر است). ثانیاً، کارگران داوطلبانه به سمت نواحی شهری حرکت کردند. طبق مفهوم هزینه فرصت، افزایش میزان دستمزد، مهمتر از آلودگی و دیگر معضلات زیست شهری بود.
کار کودکان
دیگر استدلال کیفی بدبینها این است که کودکان مجبور به تحمل ساعات طولانی کار در شرایط ناسالم شدند. با وجود اینکه نمیتوان منکر وجود کار کودکان شد، اما بدبینها در موضوع اغراق میکنند. بسیاری از شواهدی که آنان مورد اشاره قرار میدادند از گزارشات مشهور و غیردقیق کمیتههای تحقیقات دولت در مورد کارخانهها میآمد. تقریباً منبع تمامی آثار دیکنز، انگلس و هاموندز، گزارشات این کمیتهها بودهاند. نقص جدی این گزارشات این است که پزشکانی که علیه کار کودکان در کارخانهها شهادت دادهاند حتی در مکان حضور نداشته و همچنین از شهادت با قید سوگند احتراز کردهاند. اضافه بر این، بهبود نرخ مرگ و میر نشان داد که کار کودکان به اندازه قبل گسترده یا زیانآور نبود. در واقع، پیشرفت بزرگ در بهرهوری ناشی از انقلاب صنعتی بود که جوامع غربی را قادر به از میان بردن کار کودکان کرد.
سرمایهداری و روح زمانه
شاید عمومیترین نقد علیه سرمایهداری و انقلاب صنعتی، بحث مربوط به فقدان معنوی طبقه کارگر باشد. طبق این استدلال، با پاره پاره شدن مزارع روستایی، کارگران و دهقانان از ریشهها، میراث و فردیت خود خالی شده و به اجبار درون شهرکها و شهرهای صنعتی جا دادند. حقایق فراوان اما میگوید کارگران داوطلبانه و با محاسبه هزینه فرصت از روستا به سمت شهر حرکت کردند. به علاوه در این زمان و پس از آن، اجتماعات کارگری و سازمانهای خودگردان بسیاری تشکیل شد. در طول انقلاب صنعتی احساس امید، نیکبینی، و نگرشی مبنی بر این ایجاد شد که اوضاع میتواند بهتر شود. نقل قول ارزشمند هارتوِل در امتداد این بحث راهگشاست: «چشمانداز نوینی که با انقلاب صنعتی نسبت به مسائل اجتماعی به وجود آمد بر لزوم شناسایی، بررسی، تحلیل و تجزیه و اصلاح به صورت داوطلبانه یا با کمک قانونگذاری تاکید میکرد. مصائبی (همچون کار کودکان) که دیرزمانی بدیهی فرض شده بودند، به عنوان مصائب قابل حل در نظر گرفته شدند.»
دخالت دولت
پیشروندگی انقلاب صنعتی در دورههایی آهسته، ناهموار یا حتی محو میشد. برای مثال، در مراحل اولیه انقلاب، رشد کم اقتصادی وضعیت را برای کارگران چندان بهتر نکرد. این میزان آهسته رشد را باید به گردن سرمایهداری انداخت؟ کاملاً برعکس، مداخلات متنوع دولتی رشد اقتصادی بریتانیا را در طول انقلاب صنعتی آهسته کرد. مهمترین مداخلات در زمان جنگ طولانیمدت بریتانیا (از ۱۷۶۰ تا ۱۸۱۵) علیه فرانسه یا مستعمرات آمریکایی رخ داد. انگلستان بین سالهای ۱۷۸۰ و ۱۸۱۰ نیروی نظامی بینظیری (تا جنگ جهانی اول) در اختیار داشت. مفسرانی در همان سالها به اثرات ناتوانکننده رشد نظامی بر اقتصاد انگلستان پرداختند.
شواهد آماری مدرن و نظریه اقتصادی این تفاسیر را تأیید میکنند. هزینههای جنگ دولت، نرخ بهره را افزایش داد. به این ترتیب سرمایهگذاران خصوصی که نیاز به سرمایه جهت ساخت کارخانجات، طرحها و اختراعات جدید داشتند از میدان به در شدند. رشد در طول جنگ همچنان ادامه داشت اما به طرز خجالتآوری کم شده بود. این یعنی شغل کمتر و مزد کمتر برای کارگران. پیامد فوری و دردناک جنگ برای عموم مردم رشد اقتصادی آهسته بود. طرحهای دولت در طول جنگ موجب بیثباتی مالی شد. نتیجه این بیثباتی، افزایش قیمت مواد غذایی (بیش از ۲۵ درصد) در سراسر جنگهای ناپلئونی بود. تنها شکل دخالت دولت که کیفیت زندگی را کاهش داد، جنگ نبود. انحصارات دولتی از جمله کمپانی هند شرقی و کمپانی کاتلر موجب کاهش بهرهوری و رشد اقتصادی شد. بهرغم نگاههای انتقادی محبوب، اسناد افزایش درآمد و بهبود میزان مرگ و میر و در نتیجه پیشرفت سطح زندگی کارگران را نشان دادند. این پیشرفتهای کیفی و کمّی با وجود جنگ و دیگر مداخلات ضدتولید دولتی ثابت باقی ماند و به مرور زمان بهتر هم شد.
کسانی که از مزایای انقلاب صنعتی در جهان امروز بهره میبرند نباید این تأثیرات را نادیده بگیرند. انقلاب صنعتی گسست بزرگی بود که پایههای جامعه مدرن انسانی را پدیدار ساخت. این گسست بزرگ ما را به زمانهای بدون قحطی، اپیدمی، و دیگر فجایع که جهان پیشاصنعتی را گرفتار ساخته بود، رهنمون کرد. چهبسا تنها راه برای قدردانی از انقلاب صنعتی، نگریستن به روزگار گرسنگان در نقاطی همچون آفریقا و هند باشد. این قویترین و متقاعدکنندهترین استدلال به نفع انقلاب صنعتی سرمایهداری است.
ارسال نظر