به گزارش خبرنگار ایراسین، سیر تحولات نشان میدهند که حتی صنایع سنتی و به ظاهر بالغ نیز قادر به نوآوری و افزایش بهرهوری هستند و میتوانند با مدیریت صحیح، تغییرات بنیادین ایجاد کنند. احیای صنعت مس آمریکا نمونهای روشن از این واقعیت است که بهرهوری و نوآوری میتوانند محدودیتهای منابع طبیعی و مشکلات ساختاری را جبران کنند و مزیت رقابتی جدید ایجاد کنند.
سقوط صنعت مس در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰
در سال ۱۹۷۰، ایالات متحده بزرگترین تولیدکننده مس جهان بود و با تولید ۱.۵۶ میلیون تن، حدود ۳۰ درصد از تولید کشورهای غربی را در اختیار داشت. این صنعت حدود ۳۷ هزار نفر را در بخش استخراج و فرآوری به کار گرفته بود و هزینه تولید هر تن مس ۱.۰۴ دلار بود، در حالی که قیمت بازار ۱.۸۳ دلار گزارش شده بود. با وجود این موقعیت، در طول پانزده سال بعد، صنعت مس آمریکا با بحران شدیدی مواجه شد. تولید معادن حدود ۳۳ درصد کاهش یافت، سهم کشور از تولید جهانی به ۱۷ درصد رسید و اشتغال در این بخش بیش از ۷۰ درصد کاهش یافت و به ۱۳ هزار نفر رسید. بسیاری از معادن تعطیل یا تولیدشان به شدت محدود شد و شرکتهای بزرگ نظیر آموکو، آرکو و آناکوندا از بازار خارج شدند. دولت و رسانهها پیشبینی کردند که صنعت مس آمریکا به طور کامل از صحنه رقابت خارج خواهد شد. در سالهای ۱۹۷۸ و ۱۹۸۴، شرکتهای مس درخواست حمایت تعرفهای کردند، اما هر دو بار با رد مواجه شدند. این شرایط بحرانزده، انگیزهای برای تفکر مجدد درباره مدیریت، بهرهوری و نوآوری ایجاد کرد و زمینه برای تحولی شگرف در دهه بعد فراهم شد.
بازگشت به رقابت جهانی
از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۵، صنعت مس آمریکا تحولی چشمگیر را تجربه کرد که کمتر تحلیلگری انتظار آن را داشت. تعداد محدودی از شرکتها تصمیم گرفتند فعالیت خود را ادامه دهند و با اجرای برنامههای گسترده مدرنسازی و بهرهوری، به طور قابل توجهی تولید و سهم بازار را افزایش دادند. تولید مس به ۱.۸۹ میلیون تن رسید که ۲۱ درصد بیش از سطح تولید در سال ۱۹۷۰ بود و سهم آمریکا از تولید جهانی مجدداً به ۲۳ درصد بازگشت. واردات خالص تنها ۴ درصد تقاضای داخلی را پوشش داد و هزینه تولید به ۰.۶۱ دلار کاهش یافت، در حالی که قیمت بازار ۱.۱۹ دلار گزارش شده بود. پنج شرکت پیشرو در این احیا عبارت بودند از: فلپس داج (Phelps Dodge)، کنکات (Kennecott)، آسارکو (Asarco)، مگما کاپر (Magma Copper) و سایپرس آماکس (Cyprus Amax). این تحول نشان داد که حتی در شرایط بحرانی، تصمیمات مدیریتی هوشمندانه، سرمایهگذاری در فناوری و تمرکز بر بهرهوری میتواند مسیر صنعت را به طور کامل تغییر دهد و از نابودی کامل جلوگیری کند.
چند عامل کلیدی باعث احیای صنعت مس آمریکا شدند که در کنار یکدیگر اثرات مثبت قابل توجهی ایجاد کردند. یکی از این عوامل کاهش دستمزدهای واقعی کارگران بین سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۹ بود، که حدود ۲۵ درصد کاهش داشت. شرکتها مجبور شدند با اعتصابات طولانی و مقاومت کارگران مقابله کنند، مانند فلپس داج که اعتصاب طولانی ۱۹۸۳ را تحمل کرد و کارگران مخالف را جایگزین کرد. کنکات معدن بینگهام کنیون را تعطیل و با برنامه مدرنسازی ۴۰۰ میلیون دلاری بازگشایی کرد. اتحادیهها نیز کاهش حقوق و مزایا را پذیرفتند و برنامههای تسهیم سود برای افزایش انگیزه کارکنان معرفی شد. از سوی دیگر، افزایش قیمتهای واقعی مس در اواخر دهه ۱۹۸۰ به دلیل رشد مصرف در آسیا و آمریکا و تعطیلی برخی معادن خارجی، درآمد شرکتها را تقویت کرد. همچنین درآمدهای جانبی از محصولات همراه مانند طلا، نقره و مولیبدن تا ۵۰ درصد هزینههای نقدی را پوشش داد و کاهش هزینههای خارجی ناشی از نوسانات نرخ ارز، توان رقابتی صنعت را افزایش داد. این مجموعه عوامل، ترکیبی از مدیریت هوشمند، فشار رقابت و تغییرات اقتصادی بود که زمینه را برای بازگشت صنعت به مسیر رشد فراهم کرد.
نقش حیاتی بهرهوری کار و جهش ۵۰ درصدی
مهمترین عامل در احیای صنعت مس، افزایش بهرهوری کار بود. بین سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۶، بهرهوری کار حدود ۵۰ درصد افزایش یافت و ساعات کاری لازم برای تولید هر تن مس به نصف کاهش پیدا کرد. به عبارت دیگر، یک کارگر در سال ۱۹۸۶ معادل دو کارگر سال ۱۹۸۰ تولید داشت. این جهش در بهرهوری نتیجه تلاشهای بلندمدت و سرمایهگذاری گسترده بود. سرمایهگذاری در تجهیزات پیشرفته، اجرای برنامههای مدرنسازی معادن، استفاده از خردکنهای متحرک، سیستمهای نوارنقاله، آسیاهای اتوژن و توپی جدید و بهکارگیری فناوریهای کامپیوتری در برنامهریزی و کنترل فرآیند، همگی به افزایش کارایی کمک کردند. تغییرات کیفیت سنگ معدن نیز نقش مهمی داشت؛ متوسط عیار مس از ۰.۷۳ درصد به ۰.۶۰ درصد کاهش یافت، اما کاهش نسبت باطله به سنگ معدن از ۲.۱۱ به ۱.۳۳ بهرهوری را بهبود بخشید. علاوه بر این، نوآوریهای فناورانه مانند سیستمهای کامپیوتریسازی، کنترل فرآیند زمان واقعی و استفاده از تجهیزات بزرگتر، توانستند هزینهها را کاهش دهند و تولید را به حداکثر برسانند. این تجربه نشان میدهد که حتی در شرایط محدودیت منابع طبیعی، بهرهوری و فناوری میتواند مزیت رقابتی خلق کند.
نوآوری تحولآفرین در فرآوری
یکی از نوآوریهای مهم، معرفی فرآیند SX-EW (استخراج با حلال و الکترووینینگ) بود که تحولی بنیادی در صنعت مس ایجاد کرد. این فرآیند هیدرومتالورژی جایگزین روشهای پیرومتالورژی سنتی شد و نیاز به ذوبسازی را از بین برد. هزینه عملیاتی این روش تنها ۳۹ سنت در هر پوند بود در مقابل ۶۰ سنت روش سنتی و هزینه سرمایهای آن نیز کمتر بود. اولین مرکز تجاری SX-EW در معدن بلوبرد آریزونا در سال ۱۹۶۸ آغاز به کار کرد و با همکاری شرکتهای تحقیقاتی و صنعتی، به تدریج سهم تولید آمریکا از این فناوری از ۶ درصد در سال ۱۹۸۰ به ۲۷ درصد در سال ۱۹۹۵ رسید. این فناوری به آمریکا مزیت رقابتی خاصی داد، زیرا انباشتههای زباله اکسید مس، دسترسی به اسید سولفوریک ارزان، مناطق خشک مناسب برای لیچینگ و ذخایر مس با محصولات جانبی کم، شرایط مناسبی برای بهرهبرداری از SX-EW فراهم کردند. تجربه SX-EW نشان میدهد که نوآوریهای فناورانه میتوانند محدودیتهای طبیعی را به فرصت تبدیل کنند و موجب کاهش هزینه و افزایش کارایی شوند.
رد حمایت و تقویت رقابت
یکی از درسهای کلیدی احیای صنعت مس آمریکا، نقش سیاستهای دولتی در ایجاد انگیزه برای نوآوری بود. دولت آمریکا با رد درخواستهای حمایت تعرفهای در سالهای ۱۹۷۸ و ۱۹۸۴، به جای محدود کردن رقابت، انگیزهای برای بهبود کارایی و نوآوری ایجاد کرد. فشار رقابت جهانی باعث شد شرکتها بر کاهش هزینه، سرمایهگذاری در فناوری و افزایش بهرهوری تمرکز کنند و نه بر حمایتهای دولتی. این تجربه نشان داد که حمایتهای مستقیم ممکن است روند نوآوری را کند کرده و مزیت رقابتی واقعی ایجاد نکند. علاوه بر این، تجربه صنعت مس نشان میدهد که مزیت نسبی بر اساس منابع طبیعی تنها عامل تعیینکننده موفقیت نیست؛ نوآوری، مدیریت هوشمند و بهرهوری میتوانند مزیت رقابتی قابل خلق ایجاد کنند و بر محدودیتهای منابع غلبه کنند. به عبارت دیگر، مزیت نسبی قابل خلق است، نه صرفاً هدیه طبیعت. این درسها اهمیت ایجاد چارچوبهای سیاست صنعتی که نوآوری و رقابت را تشویق کنند، به وضوح نشان میدهند.
مدیریت، نوآوری و تعهد بلندمدت
احیای صنعت مس آمریکا نمونهای روشن از این واقعیت است که حتی در صنایع سنتی و بالغ، نوآوری و افزایش بهرهوری میتواند تحولات اساسی ایجاد کند. موفقیت این احیا بر چند عامل کلیدی مبتنی بود: پذیرش تغییرات اساسی از جمله کاهش دستمزدها و انعطاف در قوانین کار، سرمایهگذاری گسترده در فناوری و مدرنسازی تجهیزات، مدیریت هوشمند با تمرکز بر کاهش هزینه و افزایش کارایی، رقابت آزاد بدون حمایت دولتی که انگیزه نوآوری را افزایش داد و تعهد بلندمدت به نوآوری و بهبود مستمر. این تجربه درسهای مهمی برای کشورهای تولیدکننده مواد معدنی و صنایع دیگر دارد و نشان میدهد که با مدیریت درست و نوآوری مستمر، حتی صنایع در حال نابودی میتوانند احیا شوند و به رهبری جهانی بازگردند. همانطور که پل کروگمن اشاره کرد، «بهرهوری همه چیز نیست، اما در دراز مدت تقریباً همه چیز است.» تجربه صنعت مس آمریکا این گزاره را به وضوح اثبات میکند و الگویی ارزشمند برای برنامهریزی صنعتی و سیاستگذاری اقتصادی ارائه میدهد.
ارسال نظر