پایگاه خبری - تحلیلی ایراسین، هر ساله با نزدیک شدن به فصل مجامع، فضای بازار سهام تحت تأثیر انتظار برای تقسیم سود شرکتها قرار میگیرد. در نگاه نخست، فشار برخی سهامداران برای دریافت حداکثری سود نقدی، رفتاری کوتهبینانه تلقی میشود. اما آیا در شرایطی که تورم بالای ۴۰ درصد، ارزش پول ملی را در کمتر از یک سال نصف میکند، میتوان از سهامدار حقیقی انتظار داشت که به سود انباشته در دل شرکت دل ببندد؟
در کشورهای توسعهیافته، با ثبات اقتصادی نسبی، شرکتها سیاستهای تقسیم سود شفاف و باثباتی دارند. مثلاً شرکتهایی مانند اپل و مایکروسافت سالهاست بخشی از سود خود را نقدی میپردازند و بخش دیگر را صرف توسعه میکنند. اما این تعادل، تنها در بستر اعتماد و شفافیت اطلاعاتی شکل میگیرد.
در ایران، بسیاری از سهامداران حقیقی نه به آینده شرکت، نه به سیاستگذاری اقتصادی و نه حتی به ثبات خود بازار سرمایه اعتمادی ندارند. در چنین فضایی، گرفتن نقدی سود، عقلانیترین واکنش ممکن است. چراکه نگهداشتن سود در شرکتی که چشمانداز روشنی برای رشد ندارد یا از سوءمدیریت رنج میبرد، چیزی جز قمار بر آیندهای نامعلوم نیست.
با این حال، تبعات فشار برای تقسیم سودهای سنگین را نمیتوان نادیده گرفت. شرکتها بهویژه در صنایع سرمایهبر، برای بقا و رشد نیازمند سرمایهگذاری مجدد هستند. سود انباشته، مهمترین منبع تأمین مالی داخلی برای اجرای پروژههای توسعهای، نوسازی خطوط تولید، و افزایش بهرهوری است. اگر تمامی سود سالانه به سهامداران پرداخت شود، شرکت در عمل به یک نهاد توزیعکننده نقدینگی بدل میشود، نه یک بنگاه اقتصادی پویا. در بلندمدت، این رفتار منجر به عقبماندن شرکتها از فناوری روز، کاهش قدرت رقابت، و فرسودگی داراییها میشود؛ پدیدهای که اکنون در بسیاری از صنایع سنتی کشور قابل مشاهده است. همچنین، در غیاب سرمایهگذاری، اشتغال، صادرات و رشد اقتصادی دچار وقفه میشوند و در نهایت کل اقتصاد ملی آسیب میبیند.
علت ریشهای رفتار سهامداران
مسئله اصلی اما نه در رفتار سهامداران، بلکه در ریشه آن رفتار نهفته است: نااطمینانی. وقتی سیاستگذاری اقتصادی ثبات ندارد، قوانین دائمالتغییرند، قیمتگذاری دستوری بر صنایع سایه انداخته، نرخ ارز قابل پیشبینی نیست، و فضای کسبوکار آلوده به فساد و رانتیگری است، چگونه میتوان از سهامدار انتظار داشت که منافع بلندمدت را به تأخیر بیندازد؟ در واقع، سهامدار نه به دنبال سوداگری، بلکه به دنبال حداکثرسازی امنیت سرمایه خود است.
در بازارهای توسعهیافته، ابزارهایی همچون سهام ممتاز با سود قطعی، اوراق با درآمد ثابت، یا صندوقهای پروژهمحور، به سهامداران امکان میدهند تا بدون خروج از بازار، بخشی از نقدینگی را بهصورت مطمئن دریافت کنند. در غیاب چنین ابزارهایی در بازار سرمایه ایران، مطالبه سود نقدی تبدیل به تنها راه بقا برای سرمایهگذار شده است. این موضوع بهویژه در مورد سرمایهگذاران حقیقی که سرمایه خرد دارند، شدیدتر است. این گروه نه ابزار پوشش ریسک دارند، نه دسترسی به اطلاعات رانتی، نه قدرت چانهزنی. بنابراین طبیعی است که ترجیح دهند سود نقدی دریافت کرده و خود نسبت به نحوه سرمایهگذاری بعدی تصمیم بگیرند؛ حتی اگر آن سرمایه را از بورس خارج و وارد بازارهایی چون طلا، مسکن یا ارز کنند. برای حل این معضل، نباید تنها با نصیحت به سهامداران که «نگاه بلندمدت داشته باشید» اکتفا کرد. باید ابتدا ریشه نااطمینانی را هدف گرفت و سپس سازوکارهایی طراحی کرد که هم منافع سهامدار حقیقی را لحاظ کند و هم منابع شرکتها برای توسعه حفظ شود.
راهکارهای پیشنهادی:
اول: افزایش شفافیت و پاسخگویی شرکتها: سهامدار حقیقی وقتی به چشمانداز شرکت اعتماد پیدا میکند که استراتژی توسعه، صورتهای مالی و عملکرد مدیریتی شفاف و قابل ارزیابی باشد. گزارشهای تحلیلی مستند از برنامههای توسعه، بازده سرمایهگذاریها، و مدیریت ریسک، میتواند او را به نگهداشت سود ترغیب کند.
دوم: تدوین سیاست تقسیم سود پایدار ( Dividend Policy): شرکتها میتوانند یک سیاست مشخص و پایدار برای تقسیم سود تدوین کنند؛ مثلاً ۴۰ تا ۶۰ درصد سود را به صورت نقدی تقسیم کنند و مابقی را صرف توسعه نمایند. این ثبات به کاهش نااطمینانی کمک میکند. در آمریکا، بسیاری از شرکتها به این شیوه، رفتار سهامداران را مدیریت کردهاند.
سوم: ارائه ابزارهای جایگزین برای تأمین نقدینگی سهامداران: استفاده از اوراق مشارکت، صندوقهای پروژه، اوراق سلف موازی و یا سهام ممتاز با پرداخت سود دورهای، میتواند نیاز به نقدینگی را تأمین کرده و فشار بر تقسیم سود را کاهش دهد.
چهارم: ایجاد مشوقهای مالیاتی یا اعتباری برای شرکتهایی که سود را در پروژههای توسعهای سرمایهگذاری میکنند: دولت میتواند بخشی از سود انباشته سرمایهگذاریشده در پروژههای صنعتی را از مالیات معاف کند یا رتبه اعتباری شرکت را برای وامگیری بالا ببرد.
پنجم: تقویت حاکمیت شرکتی و نظارت بر مدیریت: سهامدار زمانی به سود انباشته اعتماد میکند که بداند منابع نزد مدیران، در مسیر توسعه واقعی صرف میشود. در بسیاری از شرکتهای خارجی، پاداش مدیران بر اساس عملکرد بلندمدت (مثلاً ۳ تا ۵ ساله) تعریف میشود، نه سودسازی یکساله.
ششم: ثباتبخشی به سیاستهای اقتصادی کلان: این راهکار شاید بلندمدتتر باشد، اما شرط اساسی اعتمادسازی است. کاهش نوسانات ارزی، تثبیت قوانین، و اصلاح نظام قیمتگذاری، باعث خواهد شد سهامدار احساس کند آینده قابل پیشبینیتر است.
در نهایت، در تعارض میان منافع کوتاهمدت و بلندمدت، هیچکدام بهتنهایی مقصر یا محق نیستند. سهامدار حقیقی، در واکنش به نااطمینانی گسترده و نبود اعتماد به سیاستگذاری و عملکرد شرکتها، ترجیح میدهد سود را در دست بگیرد. این تصمیم از منظر اقتصادی و روانشناسی رفتاری، عقلانی است. در سوی دیگر، بنگاه برای بقا و رشد نیازمند نگهداشت سود است. بدون آن، موتور توسعه خاموش میشود و بنگاهها بهتدریج فرسوده و ناکارآمد میشوند. راهحل، نه در فشار برای تغییر رفتار سهامدار و نه در الزام شرکت به تقسیم سود بالا، بلکه در ایجاد تعادل از طریق سیاستگذاری هوشمند، شفافسازی، ابزارسازی مالی و بازسازی اعتماد است. تنها در این صورت است که منافع فرد، بنگاه و کشور در یک مسیر همراستا قرار خواهند گرفت.
ارسال نظر