تجربه برخی شرکتهای پیشرو نشان میدهد که میتوان از دل بحران، فرصت ساخت. آنها نه منتظر ماندهاند و نه دست روی دست گذاشتهاند. بلکه با بازتعریف نقش خود در زنجیره توسعه پایدار، به بازیگرانی مؤثر در مدیریت منابع بدل شدهاند.
صرفهجویی، نه شعاری، نه تبلیغاتی
نخستین گام، بازنگری در مصرف است. شرکتهای بزرگ، بهویژه در صنایع آببر و انرژیبر مانند فولاد، سیمان و پتروشیمی، با تغییر الگوی مصرف انرژی و آب در خطوط تولید خود، توانستهاند میزان وابستگی به منابع محدود را کاهش دهند. برای مثال، در برخی واحدهای نورد فولاد، استفاده از سیستمهای بازیافت آب تا ۸۵ درصد کاهش مصرف را به دنبال داشته است. در حوزه برق نیز با جایگزینی تجهیزات پرمصرف، نهتنها مصرف کاهش یافته بلکه در پارهای موارد، مصرف پیک نیز کنترل شده است؛ مسألهای که در فصل تابستان حیاتی است.
سرمایهگذاری در انرژیهای نو؛ انتخاب امروز، الزام فردا
ناترازی انرژی، بنگاهها را به سمت تأمین بخشی از نیاز خود از طریق منابع تجدیدپذیر سوق داده است. راهاندازی نیروگاههای خورشیدی کوچکمقیاس در سایتهای صنعتی، حالا دیگر یک حرکت لوکس نیست، بلکه برای بسیاری از شرکتها، به یک الزام عملیاتی بدل شده است. این سرمایهگذاریها نهتنها پایداری تولید را تضمین میکنند، بلکه در آینده نزدیک میتوانند به منبع درآمد جدیدی نیز تبدیل شوند. بهویژه آنکه دولت در برنامههای اخیر خود برای خرید تضمینی برق تولیدی بخش خصوصی اعلام آمادگی کرده است.
مسئولیت اجتماعی؛ یک استراتژی بقا
اما مدیریت بحران تنها به فناوری محدود نمیشود. بسیاری از بنگاهها در سالهای اخیر پروژههای مسئولیت اجتماعی خود را هم بازتعریف کردهاند. حالا دیگر کمک به جوامع محلی نه یک فعالیت نمادین، بلکه بخشی از استراتژی بقا در اقلیم خشک ایران است. از تأمین آب شرب برای روستاهای اطراف سایتهای صنعتی تا کمک به بهبود زیرساختهای آموزشی و درمانی، بنگاههای بزرگ در حال ترمیم رابطهای هستند که سالها نادیده گرفته شده بود: رابطه صنعت با جامعه.
در جهانی که افکار عمومی و بازار سرمایه بهطور فزایندهای بر عملکرد زیستمحیطی شرکتها تمرکز کردهاند، بیتوجهی به استانداردهای پایداری هزینهساز است. گزارشهای ESG حالا دیگر فقط سندی در گزارش سالانه نیستند، بلکه به معیاری برای جذب سرمایه، حفظ کارکنان و اعتماد مشتریان بدل شدهاند. بنگاههایی که ناتوان از تطبیق با این الزاماتاند، دیر یا زود از چرخه رقابت حذف خواهند شد؛ چه در بازار داخل، چه در عرصه صادرات.
بنگاهها در خط مقدم تغییر
ناترازی منابع، بحران است؛ اما بحران فقط تهدید نیست. شرکتهایی که امروز درک کنند نقش آنها فراتر از سودآوری کوتاهمدت است، فردا در مرکز نقشه جدید توسعه ایران خواهند بود. در کشوری که ظرفیتهای سیاستگذاری محدود شده و ناکارآمدیهای ساختاری گریبانگیر است، این بنگاهها هستند که میتوانند فاصله میان سیاست و واقعیت را پُر کنند. آنهم نه با شعار، بلکه با عملکرد.
ارسال نظر