عکس

هرچند مردم جهان در هر نقطه از کره زمین امروز با هم یکپارچه شده‌اند، اما دولت‌ها تلاش دارند تا با استفاده از همان مفاهیم گذشته، قدرت خود را در جهان حفظ کرده و مردم را تحت سیطره خود قرار دهند. در این میان، نظام بین‌الملل در مواجه با پدیده پیچیده‌ای به نام انقلاب صنعتی با دگرگونی‌های عظیمی روبه‌رو شده است. انقلابی که تمامی نظم‌های پیشین را بر هم زده و منشأ تغییرات بزرگی خواهد بود.

پایگاه خبری تحلیلی ایراسین، در جهان امروز، استقلال از راه وابستگی متقابل به دست می‌آید چرا که در جریان دادوستد با دیگران همان اندازه که به دیگران وابسته می‌شوید، آنها را به خود وابسته می‌کنید. این وابستگی دیگران به شماست که به عنوان یک بازدارنده مؤثر عمل می‌کند و دیگران را از زورگویی به شما بازمی‌دارد چرا که در آن صورت منافعی را از دست خواهد داد که در دادوستد با شما به دست می‌آورد. عربستان سعودی را در نظر بگیرید. بخشی از جهان به خاطر نیاز به نفت وابسته به آن کشورند، آن کشور هم به خاطر نیاز به کالاهای دیگران وابسته به آنهاست. به این ترتیب در روند دادوستد وابستگی دوطرفه به وجود می‌آید. در نتیجه هر دو طرف با یکدیگر چنان رفتار می‌کنند که مورد نیاز خود به دیگری را به خطر نیندازند یا به سخن دیگر کاری علیه منافع خود انجام ندهند. به این ترتیب استقلال هر دو طرف تأمین می‌شود و محترم شمرده می‌شود. شاید شگفت‌انگیز به نظر آید اگر بگوییم برای مستقل بودن و مستقل ماندن باید وابسته بود. این تنها یکی از گواهان کارکرد قانون دیالکتیک در جامعه و کنش انسانی است. از این‌رو است که گفته‌اند کشورها دوست یا دشمن دائمی ندارند، تنها منافع ملی است که راهنمای موضع‌گیری آنهاست.

روابط بین‌الملل امروزی پیامد قراردادی است که حدود ۳۵۰ سال قبل منعقد شده و هنوز با همان روال پیشین در جهان برقرار است. این نظام در روابط بین‌الملل، همچنان که نام آن نیز صحیح نیست و این اشتباه هنوز هم ادامه دارد، در واقع روابط میان دولت‌ها بوده است نه روابط میان ملت‌ها!. در چنین شرایطی، آنچه که سخنگوی مردم در جهان است خود مردم نیستند و دولت‌های آنها هستند که از جانب مردم با یکدیگر سخن می‌گویند و چه بسا که سخنان آنها متفاوت از نگاه و سخن مردمان آن کشور باشد! در سده‌های گذشته دولت‌ها کارهایی در جهان انجام داده‌اند که اگر ملت‌ها به جای آنها بودند شاید دست به انجام این کارها نمی‌زدند. در واقع دولت‌ها دست به کارهایی زدند که نظام بین‌الملل حاکم رفته‌رفته تمامی اصول اخلاقی خود را از دست داد و کسب سود و منفعت جای هرگونه اصل اخلاقی و ارزش انسانی را گرفت.

مواجهه با انقلاب صنعتی

در گام نخست، نظام بین‌الملل با پدیده عظیمی به نام انقلاب صنعتی روبه رو شد. انقلابی که تمامی نظم قبلی جهان را بر هم زد و ثروت و تولید عظیمی را در اختیار دولت‌ها قرار داد. به دنبال این انقلاب، دولت‌ها رفته رفته بر این امکانات مسلط شدند و آنها را در زمینه افزایش قدرت خود به کار گرفتند. پس از آن، علم و تکنولوژی که برای تسهیل زندگی انسان‌ها توسط دانشمندان به وجود آمده بود، به عنوان ابزاری در اختیار دولت‌ها قرار گرفت و آنها به جای اینکه از این ابزار ارزشمند در راستای بهبود کیفیت زندگی مردم بهره‌مند شوند، از آن برای افزایش قدرت خود استفاده کرده و بر میزان تسلط و تحکم خود، چه در مواجهه با سایر کشورها و چه در مواجهه با مردمان سرزمین‌های خود افزودند. چنانکه هنوز در جهان اتفاقاتی رخ می‌دهد که با هیچ منطقی سر سازگاری ندارد.

این نکته نباید از کانون توجه ما پنهان بماند که دولت‌ها در طول ۳۵۰ سال گذشته عاملان اصلی وقوع جنگ‌ها و کشتارهای بی شماری بوده‌اند و با به جان هم انداختن انسان‌ها، گویی آنها را مسخ کرده و در راستای تحقق اهداف خود به کار گرفته‌اند. این نظام بین‌المللی که تا امروز هم ادامه دارد و البته خوشبختانه در حال گذار و تغییر است، به جایی رسیده است که علاوه بر اینکه دیگر بنیان اخلاقی ندارد، کارآیی نیز ندارد. چنان که امروزه در برابر چشم ما اعضای همین نظام که همان دولت‌ها باشند، به بدترین شکل ممکن به همدیگر می‌تازند و مردم یکدیگر را قتل عام می‌کنند و از تکنولوژی آسایش آفرینی که با هدف تسهیل زندگی روی زمین ایجاد شد، به عنوان ابزای در جهت قتل و کشتار استفاده می‌کنند.

اما کدام نظام می‌تواند جایگزین نظام بین‌الملل فعلی شود؟ خوشبختانه نظام بین‌الملل فعلی در حال گذار است و سوال اساسی این است که چه ساختار و نظامی می‌تواند جای این نظام فعلی را بگیرد؟ برای پاسخ به این سوال باید به اساس موضوع اشاره‌ای داشته باشم. در آخرین فروغ فرهنگ باستان، باشگاهی در یونان ولی متشکل از دانشمندان غیر یونانی تشکیل شد و «رواقیون» نام گرفت. آنها اعتقاد بر محبت میان مردم داشتند و رفته‌رفته مهرورزی انسان به سایر انسان‌ها را توسعه می‌دادند و بر آن تاکید داشتند. آنها معتقد بودند انسان‌ها دارای ذاتی مشترک هستند و با برخورداری از نوعی خردمندی ذاتی که در سرشت و نهاد آنها قرار گرفته است، دست به اعمال نابخردانه نمی‌زنند. این برداشت از انسان در همان زمان با چالشی جدی روبه روشد. آن چالش به طرح این پرسش می‌پرداخت که اگر انسان‌ها به این خوبی و خوش ذاتی هستند پس چرا در میان تمام جانوران تنها انسان است که هم نوع خود را می‌کشد؟! این سوال مبنای فکری بسیاری از آثار اندیشمندان از جمله خود رواقیون قرار گرفت و باعث شد تا آنها به دنبال ارائه پاسخ به این سوال، انسان‌ها را به گروه‌های متعددی تقسیم کنند و بر این امر قائل شوند که هر گروه از انسان‌ها منافع و اندیشه و ارزش‌های خود را در زندگی دنبال می‌کنند و به همین دلیل است که میان آنها تضاد آرا و منافع ایجاد می‌شود و به دنبال آن به درگیری و نزاع و جنگ سوق داده می‌شوند. در واقع اندیشمندان پی به این واقعیت بردند که آنچه انسان‌ها را از هم جدا و منفک می‌کند، مرزهایی است که میان آنها ایجاد می‌شود و اگر این مرزها برداشته شوند، انسان‌ها به اصل خود که همان نوع دوستی و دیگر دوستی است، بازمی‌گردند.

این اندیشه در گام‌های بعدی تکامل یافت و به این نتیجه رسید که قانون‌گذاران در کشورها معمولاً به وضع قوانینی می‌پردازند که با ذات انسان سازگاری ندارند. قانونی هم که با ذات و سرشت انسان سازگار نباشد فقط باید تحمیل شود و توسط نیروی قهریه در جامعه به اجرا برسد. این اندیشمندان در ادامه به این نتیجه رسیدند که باید به وضع قوانینی در جامعه پرداخت که با ذات تمامی انسان‌ها سازگاری داشته باشد تا از سوی انسان‌ها با دل و جان پذیرفته شود و برای اجرای آن نیازی به توسل به نیروی قهریه نباشد. اما آنها در ادامه بیان کردند که این قانون جهانی می‌تواند مبنای شکل‌گیری دولت جهانی باشد تا جای فرمانروایی‌های پایه و قوم‌گرایانه را بگیرد.

اما این اندیشه‌ها از سوی برخی از اندیشمندان تنها به مثابه رویاهایی غیرقابل تحقق در نظر گرفته می‌شد، چراکه آنها معتقد بودند چنین امری امکان تحقق و اجرا در جهان را ندارد و تنها در کلام و سخن می‌توان به آن پرداخت. در این میان، مسأله‌ای رخ داد که تمامی این محاسبات را بر هم زد و آن عبارت بود از «جهانی‌سازی»! جهانی‌سازی در اساس، از بستری دیگر آمد و رفته رفته و در عمل به راهی رفت که همه رواقیون پیش‌بینی می‌کردند. یعنی دستیابی به جامعه جهانی با یک قانون و یک حکومت.

عبور از مفاهیم پیشین

امروز آنچه می‌بینیم یکپارچه‌شدن تمامی مردم جهان است. چنانکه امروز همه ما می‌توانیم در همان لحظه‌ای که در منزل یا محل کار خود یا حتی در ایستگاه اتوبوس نشسته‌ایم به تمامی جهان مرتبط شده و به اطلاعات، محتوا و حتی مکان‌هایی در نقاط مختلف دنیا دسترسی داشته باشیم. در چنین یکپارچگی و وحدتی دیگر نمی‌توان از حکمرانی دولت‌ها سخن گفت چراکه مرزها دیگر مانند گذشته، نقشی در جدایی‌افکنی میان مردم جهان ندارند و نمی‌توان از این طریق مردم را از یکدیگر منفک و جدا کرد. اگر تا دیروز مرز به معنای جدایی کامل مردم دو سرزمین از یکدیگر بود، امروز تنها به معنای یک محدوده جغرافیایی است که روی زمین تعیین شده و هیچ کارکرد دیگری برای آن وجود ندارد. امروز مرز دیگر تنها یک نام است و تنها محدود کننده خطوط و حدود کشورها است و دیگر هیچ! لذا صحبت کردن از اموری مانند کشور و قطب مربوط به گذشته است و امروز معنایی ندارند. بنابراین، وقتی از دوران پساقطبی سخن می‌گوئیم درباره دوران پسا فرمانروایی ملی هم سخن می‌گوئیم. در جهان امروز، استقلال از راه وابستگی متقابل به دست می‌آید، چرا که وابستگی دولت‌ها به یکدیگر به عنوان یک بازدارنده مؤثر عمل می‌کند؛ چرا که در صورت تقابل، منافعی را از دست خواهند داد که در دادوستد به دست آورده‌اند.

اما نباید از این نکته غافل شد که هرچند مردم جهان در هر نقطه از کره زمین امروز با هم یکپارچه شده‌اند، ولی دولت‌ها هنوز بر اساس مرزهای جغرافیایی عمل می‌کنند و تلاش دارند تا با استفاده از مفاهیم قدیمی همچنان قدرت خود را در جهان افزایش داده و مردم را تحت سیطره خود قرار بدهند. در پایان باید ابراز امیدواری کرد، جوانان در تمامی کشورهای جهان بتوانند شاهد جامعه‌ای باشند که از سلطه دولت‌ها فاصله گرفته و بر مبنای ارزش‌های اخلاقی، نوع دوستی، بشردوستی و همان ارزش‌هایی بنا شده است که در ذات و سرشت انسان وجود دارد.

قاسم افتخاری-دانشیار عضو گروه روابط بین‌الملل دانشگاه تهران

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =